جدول جو
جدول جو

معنی شاخ گل - جستجوی لغت در جدول جو

شاخ گل
(خِ گُ)
کنایه از معشوق. (غیاث اللغات) :
ز شوخی های ناز آن شاخ گل در خانه میماند
به دلها خارخار جلوۀ مستانه میماند.
میرزارضی دانش (از آنندراج).
به باغ میرود آن شاخ گل سلیم دگر
بهار در چمن امروز میهمان گل است.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
- شاخ گل بر سر زدن، آراستن موی سر با شاخ گل. کنایه از سرافراز ساختن:
از غبارم شاخ گل بر سر ملائک میزنند
تا بتان از نقش پا گل بر مزارم ریختند.
ملامحمد علی واحد (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فام گل
تصویر فام گل
(دخترانه)
به رنگ گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادگل
تصویر شادگل
(دخترانه)
آنکه چون گل شاداب است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهگل
تصویر شاهگل
(دخترانه و پسرانه)
زیباترین گل در میان گلها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شه گل
تصویر شه گل
(دخترانه)
شاهگل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تاج گل
تصویر تاج گل
(دخترانه)
آنکه چون تاجی در رأس گلها است، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کار گل
تصویر کار گل
کار ساختن گل برای ساختمان، کار بنّایی، کار ساختمان، گل مالی، برای مثال یکی بندۀ خویش پنداشتش / زبون دید و در کار گل داشتش (سعدی۱ - ۱۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخ بن
تصویر شاخ بن
شاخۀ درخت، درخت
فرهنگ فارسی عمید
(خِ زَ)
پاره ای زر. شاخه های زر که در خزائن سلاطین نگهدارند. (آنندراج) :
ز برگهای خزان بر نهال شاخ زری است
چه کیمیا است که طالع بباغبان داده است.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ)
دهی از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 35 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات، توتون، چغندر و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
استخر، دهی از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 530 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، استخر و نزهتگاهی به مشرق تبریز
لغت نامه دهخدا
(سُ گُ)
گل سرخ. سوری:
چو سرکفته شد غنچۀ سرخ گل
جهان جامه پوشیدهمرنگ مل.
عنصری.
هر باز بزیر چنگ ماغی دارد
هر سرخ گل از بید جناغی دارد.
منوچهری.
نور مه از خار کند سرخ گل
قرص خور از سنگ کند بهرمان.
خاقانی.
سمن ساقی و نرگس جام در دست
بنفشه در خمار و سرخ گل مست.
نظامی.
رخی چون سرخ گل بر سرو آزاد
دو نرگس مست و عالم رفته از یاد.
نظامی.
به عشق روی تو روزی که از جهان بروم
ز تربتم بدمد سرخ گل بجای گیاه.
حافظ.
بلبل بیدل تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و سرخ گل بدر آید.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(گِ)
گل بکاه آمیخته که دیوار وبام را بدان اندایند. (یادداشت مؤلف) :
چون سیل خراب کرد بنیاد
دیوار چه کاهگل چه پولاد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رِ گِ)
عملگی. فعلگی. زمین کندن و شخم زنی و گل مالی و نظائر آن: و در همه ممالک کسی را نگذاشت که به معیشت و عمارت ضیاع خود مشغول شوند الا همه برای او بقلعه ها و قصرها و خندقها زدن و کار گل کردن گرفتار بودند. (تاریخ طبرستان).
یکی بندۀ خویش پنداشتش
زبون دید و در کار گل داشتش.
سعدی (بوستان).
دگر ره نیازارمش سخت دل
چو یاد آیدم سختی کار گل.
سعدی (بوستان).
چه بودی که پایم درین کار گل
بگنجی فرورفتی از کام دل.
سعدی (بوستان).
در خندق طرابلس با جهودانم به کار گل بداشتند. (گلستان).
لغت نامه دهخدا
(پُ)
دهی از دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران. دارای 225 تن سکنه. آب آن از رود خانه گچ سر وچشمه. محصول آن غلات و لبنیات و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
شاخداری که شاخش کج باشد:
این قوچ شاخ کج که زند شاخ، از آن من
غوغای جنگ قوچ و تماشا، از آن تو.
وحشی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است جزء دهستان اشکور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 62 هزارگزی جنوب رودسر و 26 هزارگزی جنوب خاوری سی پل واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 228 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، بنشن، لبنیات و عسل، شغل اهالی زراعت، گله داری و شالبافی و راهش مالرو وصعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
باسرو. شاخدار، پرشاخه
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم که در 63 هزارگزی جنوب خاوری راین و 13 هزارگزی خاور راه شوسۀ جیرفت به بم واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 107 تن سکنه. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
شاخل، (شعوری) (ناظم الاطباء)، بمعنی شاخل است که نوعی از غله باشد، (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(یِ گُ)
پای گلبن. زیر گلبن:
مده جام می و پای گل از دست
ولی غافل مشو از دهر سرمست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(جِ گُ)
عبارت از ذات گل است. (آنندراج). چتر گونۀ گل. اکلیل گل. تاجک
لغت نامه دهخدا
(بُ)
درخت. (فرهنگ نظام). شاخ درخت:
ز باغ تو منزلگهی خواستن
می آوردن و مجلس آراستن
گلی چیدن از وی به هر شیوه ای
چشیدن ز هر شاخ بن میوه ای.
امیرخسرو (از آنندراج و فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
شاخل. حبی از حبوب مأکوله است که از آن نان میسازند. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع بشاخل و شاخول شود. ظاهراً مصحف ’شاخول’ است
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاد دل
تصویر شاد دل
خوش طبع و خوشحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از گل
تصویر از گل
ازگیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخول
تصویر شاخول
نوعی غله که بدان نان پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاه گل
تصویر کاه گل
((گِ))
مخلوط کاه و گل که برای اندودن بام و دیوار به کار برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جام گل
تصویر جام گل
اکلیل
فرهنگ واژه فارسی سره
دیدن کاه گل در خواب خوب نیست به خصوص اگر دست و پایتان به آن آلوده باشد. اندودن بام خانه با کاه گل نشان فرار رسیده غم و اندوهی است که دامن خانواده را هم می گیرد و به شخص بیننده خواب منحصر نمی شود. درست کردن کاه گل ایجاد ابتلا و بدبختی است به دست خویشتن. اگر دیدید کاه گل لگد می کنید به غم و غصه ای مبتلا می شوید. اگر دیدید دیگری کاه گل برای شما لگد می کند و آماده می سازد غمی برای شما می رسد که مترصد و منتظر آن بوده اید و فکر می کردید دامن شما را بگیرد. اگر ببینید که در کاه گل افتاده اید شما را به بلا مبتلا می کنند ولی از امام صادق (ع) نقل است که: چنانچه از گل بیرون آیید و خود را بشویید و لباس دیگری بپوشید که اثر گل در خواب از بین برود رفع بلا و نگرانی می شود. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
موش درختی
فرهنگ گویش مازندرانی
غروب، هنگام شام
فرهنگ گویش مازندرانی
کوک زدن، درشت، کوک درشت، بخیه درشت
فرهنگ گویش مازندرانی
جیجاق، نام پرنده ای است
فرهنگ گویش مازندرانی
خاکی متمایل به رنگ نارنجی، خاک سنگین کوزه گری
فرهنگ گویش مازندرانی